هروقت دلت گرفت لبخندبزن به یادکسى که براى دیدن لبخندت بارهادلش گرفت

برديا

از میان این همه بود،من در آرزوی یکی ام که نبود

برديا

مترسک را دار زدند، به جرم دوستی با پرنده.. که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد..این جا قحطی عاطفه هاست..

برديا

صبحی ک شروعش باتوست،خورشید دیګر اضافیست

برديا

خدایا خیلی ها دلمو شکستن بیا باهم بریم سراغشون من نشونت میدم تو ببخششون

برديا

بهشت فاصله بین پلک بالا و پایین من است،وقتی که به “تو” نگاه میکنم

استاد برديا

خدایا! صورتحساب لطفا باقیشم مال خودت منوخلاص کن سیر شدم از زندگی

برديا

شده ام معادله ی چند مجهولی!

اینروزها هیچکس ازهیچ راهی مرا نمیفهمد

برديا

نقش درخت خشک را بازی میکنم،نمیدانم چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن..

چه رسم تلخیست،

توبیخبرازمن..وتمام من درگیرتو

استاد برديا