رویاها را ول کن دلکم…

هیچ “تــو”یی دوستت نداشته ، حتی “ تــو”های رویاهایت نیز با “ تــو”های دیگر رفته اند…

بلند شو ، رویا دیدن بس است…


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, | 1:4 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

.

.

تصمیم میگیری و میری …

من میمانم و لعنت فرستادن به دبستانی که تو از همه درس هایش فقط تصمیم کبری را یاد گرفته ای !


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, | 1:0 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

اي كاش بزرگ نميشدم تا براي هميشه در آغوش مادرم جاي بگيرم


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, | 4:15 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

حتي كشتي ها موقع رفتن سوت ميكشند و من تنها بندري هستم كه بي خبر ترك شدم


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, | 4:14 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

عشقش بودم اون وقتايي كه عــــــــــــــــــــــــــــــشـقــــــــــــــــــــــــــــــــش نبود


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, | 4:12 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

در انتهای نگاهت کلبه ای خواهم ساخت
تا مبادا در لحظات تنهاییت با خود بگویی از دل برود
هرآنکه از دیده برف


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, | 9:4 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

گاهی برای کشتن کسی که توی دلت زنده س باید هزار بار بمیری و من هزار بار مردم...


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, | 9:4 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

برف پاک کن بیهوده جان می کَند
باران این سوی شیشه است


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, | 8:53 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

تــو بــرو
مــن هم برای اینکــه راحــت تربروی…
می گویــم : برو “خیــالی نیســت “
امــا…
کیســت که ندانــد…
بی تــو…
تنهـــا چیــزی کـــه هســت…
“خیــال توســت” …

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, | 8:52 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |

ازش پرسیدم چند سالته مادر جون..؟؟؟خندید و به آرومی گفت : آخراشه دیگه پسرم...!!!(قدرشونو بدونیم و ناراحتشون نکنیم،اینا فرشته های رو زمینن)


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, | 8:50 بعد از ظهر | نویسنده : BARDIA |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.